کاهش وزن و رژیم لاغری !

برنامه رژیم لاغری و کاهش وزن برای تناسب اندام و رژیم غذایی مناسب و سالم

کاهش وزن و رژیم لاغری !

برنامه رژیم لاغری و کاهش وزن برای تناسب اندام و رژیم غذایی مناسب و سالم

تصادف شدید + لطف خدا

جمعه، ۱۶ اسفند ۹۲

تقریبا دو روز بود که در مجموع کمتر از ٣ ساعت توانسته بودم بخوابم. روز پنج شنبه هم از حدود ساعت ٦ صبح شرکت بودم و بعد ساعت ٩ تا ١١ برای شرکت در یک جلسه از شرکت خارج شدم. قصد داشتم حداکثر تا ساعت ٢ بعد از ظهر بیشتر در شرکت نمانم ولی از قبل برای مصاحبه با یک متقاضی استخدام که تمام مراحله اولیه را گذرانده بود و تنها منتظر مصاحبه نهایی بود وقت تنظیم شده بود و دو بار هم قبلا به خاطر مشغله من زمان این مصاحبه به تاخیر افتاده بود. خلاصه چشمتان روز بد نبیند، مصاحبه یک ساعتی طول کشید. داشتم آماده می شدم که دفترم را ترک کنم که یکی یکی تعدادی از همکاران با سوالات و نکاتی که همگی مهم بودند سر رسیدند و با هر کدام چند دقیقه ای جلسه گذاشتیم. ساعت حدود چهار و نیم که شد موج جدیدی از خستگی بدنم را فرا گرفت. دیگر ماندن جایز نبود لذا فقط سوییچ ماشین را برداشتم و حرکت کردم.مسیر محل کار تا منزل حدود سی دقیقه است که بیست و پنج دقیقه اش مسیر اتوبانی است. در اتوبان دو بار خوابم برد. اما از این دو فرصتی که خدا داده بود استفاده نکردم و برعکس برای رسیدن به خانه عجله بیشتری کردم. پنجره ها را باز کردم و مشغول بلند آواز خواندن شدم ولی فایده ای نداشت. به همسرم زنگ زدم و خواستم تا رسیدن به خانه با من صحبت کند.

این صحبت تا رسیدن من به نزدیک خانه ادامه داشت اما وقتی به میدان نزدیک خانه رسیدم به همسرم گفتم که من رسیدم و قطع کردم. کمتر از ٣٠ ثانیه تا زدن زنگ خانه فاصله داشتم اما قطع کردن تلفن همان و خوابم بردن همان و رها کردن فرمان همان و انحراف ماشین همان و تصادف با خودروی پارک شده کنار خیابان همان !

تصادف شدیدی بود. محورهای اتصال چرخ های جلو شکسته و خورد شدند. شاسی ماشین هم جمع شده بود و ماشین کلا حرکت نمیکرد. اتصال موتور و چرخ دنده ها و چرخها هم قطع شده بود و هرچه گاز می دادم انگار ماشین روی دنده خلاص بود!

با این وجود ماشینی که به آن زدم تقریبا سالم مانده بود و به جز یک صافکاری جزیی تعمیر دیگری احتیاج نبود. خودم هم با وجود اینکه کمر بند نبسته بودم فقط دچار پارگی شدید چرت شدم. همین!

صدای تصادف بسیار مهیب و ترسناک بود و همه رهگذران از اینکه نه من و نه ماشین مقابل و نه سایر رهگذران در آن خیابان بسیار شلوغ و پر ازدحام آسیبی ندیده بودیم متعجب بودند.

من هم متحیر و بهت زده بابت بلایی که از سرم گذشته بود خدا را شکر می کردم.

وقتی بعد از کلی معطلی به خانه رسیدم اولین کاری که کردم شکستن رژیمم بود! با خودم لج کرده بودم و آن قدر ماکارونی خوردم که دلم درد گرفت. طبق گفته ترازو در مجموع آن شب دو کیلو ماکارونی و ماست و دوغ خوردم!

حدود ساعت هفت موفق شدم بخوابم اما در خواب چند بار پاهایم به طرز دردناکی رگ به رگ شد. قبلا هم تجربه کرده بودم که وقتی بی خوابی از حدود ٣٠ ساعت بگذرد در خواب پاهایم رگ به رگ می شوند که مطمئنم علامت خوبی نیست.

چند نکته:

خدا را شکر صبح که از منزل خارج می شدم صدقه دادم. صدقه هفتاد نوع بلا را دفع می کند.

اشتباه کردم که با وجود خستگی بسیار هایپ نخوردم و مقصر این ماجرا دوستانی هستند که دفعات قبل من را بابت خوردن هایپ سرزنش کردند!

اشتباه کردم که بعد از اولین خواب به رانندگی ادامه دادم. ادامه دادن به رانندگی بعد از دومین خواب دیگر اشتباه نبود حماقت بود.

اشتباه کردم که در قطع کردن تلفن عجله کردم و ده ها اشتباه دیگر ...

  • رژیم لاغری و کاهش وزن

نظرات  (۱)

سلام برادر

نبستن کمربند چی بود؟
کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">