روز ٣٦ + ماساژ سوئدی
ص: ٤ ل آب، ١ ق عسل، ٣ قاشق سرکه، ١ کپسول لیمو و زیره، ١ قرص کلسیم، ١ قرص مولتی ویتامین، اکوفان
ن: ٢ لیوان آب، ١ لیوان آبغوره، ١ ق عسل، ٢ ق سرکه
ع: ٣ پرتقال، ١ ل دمنوش، ٤ ل شیر، ٢ خرما، ٢ انجیر
ش: ١ ملاقه آش رشته، ١بشقاب سالاد کاهو، ٢ ق سرکه، ٢ روغن زیتون، ١ ماهی غزل آلا، ١ ق عسل
صبح چنان دردم شدید شده بود که نمی توانستم بلند شوم. تلفنی از برادرم خواستم تا برای اولین زمان ممکن وقت ماساژ بگیرد. ساعت دو ونیم حوالی ولنجک وارد اتاق ماساژ شدم. ماساژور جوانی تایلندی بود که نه فارسی بلد بود و نه انگلیسی. در میان گزینه هایی که در منو درج شده بود، ماساژ سوئدی را انتخاب کردم. گزینه های دیگر ماساژ تایلندی، ماساژ سنگ داغ، ماساژ اسپا و ... بودند.
جوان بنده خدا که بسیار هم لاغر اندام بود دقیقا یک ساعت تمام بدون وقفه هر آنچه از ماساژ سوئدی در چنته داشت به کار بست. در تمام طول ماساژ به این فکر می کردم که یک تایلندی نی قلیان برای امرار معاش در یک کشور دیگر مجبور است از صبح تا شب دیگران را ماساژ بدهد. لاغر اندامی او هم بر این احساس ترحم اضافه می کرد. لذا ترجیح می دهم اگر گذرم دو باره به ماساژورها افتاد اولا ایرانی باشند و دوما کمی تنومند باشند تا عذاب وجدان کمتری داشته باشم.
بعد از ماساژ دردم نصف شده بود اما هنوز بود. از مدیر سالن ماساژ پرسیدم که مگر در بین این ماساژ ها ماساژ سوئدی برای اسپاسم مفید تر نیست؟ گفت نه برای اسپاسم کمر ماساژ پرفرمنس داریم که در منو ذکر نشده است ولی داریم!
خلاصه احتمالا فردا شب هم مهمانشان خواهم بود. بعد یادم افتاد که احتمالا ماساژورها مسلمان نیستند و خدا خدا می کردم که لااقل مسیحی باشند. چون طبق فتوای مرجع من اهل کتاب پاک هستند. از مدیر سالن ماساژ که سوال کردم گفت اینها بودایی هستند. پس دقیقا از فرق سر تا نوک انگشتانم نجس شده بود و نیاز به تطهیر داشت! با خودم گفتم که مشکلی نیست و تا به خانه برسم استحمام خواهم کرد. از درب سالن ماساژ بیرون رفتم و دیدم که آسمان با سخاوت هر چه تمام تر در حال باریدن است! من هم که به خاطر کمر درد ماشین نیاورده بودم، خیس آب شدم. خلاصه گل بود به سبزه نیز آراسته شد!
- جمعه، ۰۹ اسفند ۹۲
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.