سحر: ٢٠ عدد بادام، ٢ ق عسل، ٢ ل دوغ محلی، ٣ ق سبوس برنج، ٢ ل آب
افطار: ٥ خرما، ٢ ل چای سبز و دارچین، ٢ ق عسل،٤٠ پسته، ٧ کف نان جو نازک، ١ بشقاب هندوانه، ١ بشقاب خیار و گوجه، ٣ گردو، ٤ ق پنیر
وزن: ١٠٣/٤
- ۱ نظر
- جمعه، ۲۷ تیر ۹۳
سحر: ٢٠ عدد بادام، ٢ ق عسل، ٢ ل دوغ محلی، ٣ ق سبوس برنج، ٢ ل آب
افطار: ٥ خرما، ٢ ل چای سبز و دارچین، ٢ ق عسل،٤٠ پسته، ٧ کف نان جو نازک، ١ بشقاب هندوانه، ١ بشقاب خیار و گوجه، ٣ گردو، ٤ ق پنیر
وزن: ١٠٣/٤
سحر: ٣ ل آب شاتوت، ١ ق عسل، ٢ ق سبوس گندم، ٢ خیار، ١ ل آب، ١ کاسه خورشت قیمه
افطار: ٢ خرما، ٢ ل آب شاتوت، ١ کاسه سوپ، ١ بشقاب سالاد، ٤ آلو، ٣ ق برنج، ١ کاسه خورشت قیمه بادمجان
وزن: ١٠٤/٢
سحر: ١ کاسه شاتوت، ٥ بادام، ٢٠ بادام کوهی، ٢٠ تخمه کدو، ٣ فندق، ١ خیار، ٢ گردو، ٢ ق پنیر، ٢ کف نان جو و شوید نازک، ١ ل آب، ١ استکان عرق زیره
افطار: ٥ خرما، ٥ گردو، ٤ قاشق پنیر، ٤ کف نان سنگک، ١ بشقاب هندوانه، ١ ل چای سبز
شام: ١ سیب گلاب، ٣ فندق، ١٠ تخمه کدو، ١ شلیل، ١ گریپ فروت، ١ انبه، ١ کاسه شاتوت، ١ ل آب آناناس
وزن: ١٠٦
ص: ٢ خرما
ن: ١ بشقاب باقالی پلو با مرغ
ع: ١ پرتقال، ١ ل آب انار، ٢ خرما، ١ ل شربت سرکه و عسل، ٢ ق روغن زیتون
ش: ١ کاسه برانی اسفناج، ٣ کف نان جو، ١ کیوی، ١ پرتقال، ١ خیار، ١ سیب، ١٠ فندق، ١ ق عسل
امروز ظهر منزل پدر بزرگم بودم که حدود ٩٠ سال سن دارد. هربار که آنجا هستم بابت خوردن غذا مکافات دارم. به زور برای ناهار نگهم داشتند. یا باید هرآنچه می دادند می خوردم یا اینکه دلخوری بالا می گرفت. کم مانده بود کار بالا بگیرد که تسلیم شدم و شروع به خوردن غذا کردم. مادر بزرگم هم با یک کفگیر پر بالای سرم ایستاده بود و مترصد فرصتی بود تا بشقابم را دوباره پر کند!
فردا هم برای کاری باید دوباره به آنها سر بزنم اما شرط کرده ام که برای ناهار نمی مانم و نباید به زور به من غذا بدهند! در ظاهر که قبول کردند ولی باز فقط خدا می داند که فردا چه خواهد شد. والله اعلم.
ص: ١٠ بادام، ٢ خرما، ٥ انجیر، ٢ کف نان جو نازک
ن: ١ بشقاب نرگسی اسفناج با سیر تازه، ١٠ عدد پیازچه، ٢ ق ماست، ٢ ق روغن زیتون، ١ ل آب آناناس
ع: ١ ل چای سبز با هل و دارچین، ٢ کف نان جو نازک، ٣ خیار، ٢ پرتقال، ٢٠ پسته
ش: ١ کاسه نرگسی، ٢ ق روغن زیتون، ٣ ق ماست پرچرب، ٣ ق برنج تبرکی، ٣ ق خورشت قیمه تبرکی
خورشت قیمه، غذای هیات عزاداری حضرت زهرا س بود. غذای مستقل نگرفتم اما از غذای پسر کوچکم، چند قاشقی تبرکا خوردم.
صبحانه: ٤ قاشق لوبیا قرمز پخته، ٥ قاشق ماست چکیده، یک کف دست نان سنگک، ١ عدد گوجه، نصف یک خیار، یک قاشق پنیر، ١٠ عدد زیتون، ١ قاشق عسل، دو عدد تخم مرغ
ناهار: ٣ سیخ جگر، ١ لیوان آب
عصرانه: ٣ عدد خرما، ٢ لیوان شیر
شام: ٣ ملاقه سوپ، یک کف دست نان سنگک، ١ پیاز خام، ١ گوجه، ١ بشقاب سالاد و سبزیجات بدون روغن زیتون،
نیمه شب: ١ لیوان آب انار، ١ قاشق عسل
صبحانه نسبتا مفصلی بود. یک صبحانه کاری بود در یک هتل و من مجبور بودم، می فهمید؟! مجبور بودم ! :)