تقریبا دو روز بود که در مجموع کمتر از ٣ ساعت توانسته بودم بخوابم. روز پنج شنبه هم از حدود ساعت ٦ صبح شرکت بودم و بعد ساعت ٩ تا ١١ برای شرکت در یک جلسه از شرکت خارج شدم. قصد داشتم حداکثر تا ساعت ٢ بعد از ظهر بیشتر در شرکت نمانم ولی از قبل برای مصاحبه با یک متقاضی استخدام که تمام مراحله اولیه را گذرانده بود و تنها منتظر مصاحبه نهایی بود وقت تنظیم شده بود و دو بار هم قبلا به خاطر مشغله من زمان این مصاحبه به تاخیر افتاده بود. خلاصه چشمتان روز بد نبیند، مصاحبه یک ساعتی طول کشید. داشتم آماده می شدم که دفترم را ترک کنم که یکی یکی تعدادی از همکاران با سوالات و نکاتی که همگی مهم بودند سر رسیدند و با هر کدام چند دقیقه ای جلسه گذاشتیم. ساعت حدود چهار و نیم که شد موج جدیدی از خستگی بدنم را فرا گرفت. دیگر ماندن جایز نبود لذا فقط سوییچ ماشین را برداشتم و حرکت کردم.
- ۱ نظر
- جمعه، ۱۶ اسفند ۹۲